رابطه من ودرس خواندن رشته ناگسستنی بود، اتصالی عمیق. ولی گردونه روزگار برخلاف دل خواسته من گردید، اتصال تبدیل به انفصال شد، بین من ودرس خواندن فاصله افتاد،درس خواندن برایم بهایی گران داشت اما اجازه همسرم و حفظ زندگیم پربهاتر بود. وهمین تسلیم بودن دربرابرخدا وعمل به فرموده حضرت رب.(الرجال قوامون علی النساء.) واندک صبوری وایستادن پشت چراغ قرمز به من آموخت هر چراغ قرمزی روزی سبز خواهد شد. و انگاردست حکیم کردگار روزگاررااین گونه چرخاند. این روزها گذشت خواستم پلی بسازم برای رسیدن به خواسته ام. روزی کنار همسرم برای یافتن راهی برای ادامه تحصیل در راهروهای آموزش وپرورش قدم می زدم. یک آن نگاهم به نوشته روی درب یکی ازاتاق هاگره خورد. خیره خیره نگاهش کردم. دردلم غوغایی به پاشد. به همسرم گفتم راهم راپیداکردم و بااشارتی تابلو روی در را که درباره ی حوزه علمیه نوشته بود نشانش دادم. سراسیمه خودمان را به حوزه رساندیم وارد شدیم._آیا برای ترم جدید ورودی دارید؟_ بله. وخلاصه نام من بین سربازان امام زمان(عج الله) نوشته شد. نمی دانم چه اندازه لیاقت این مقام را دارم ولی تمام سعیم این است که برای نوکری آقا خودم را بسازم. واین جا بود که معنی این آیه رادرک کردم(چه بسیار چیز هایی که آرزویش را دارید در صورتی که به صلاح شمانیست وچه بسیار چیز هایی که دوستشان دارید وبه زیان شماست و فقط خداوند دانای نهان وحکیم است….) وفهمیدیم حکمت انفصال من ودرس خواندن رسیدن به اتصال حقیقی بود.
حالاهرروزصبح که قدم در وادی عشق می گذارم باخدای خودمی گویم الهی فقط به امیدرسیدن به تو امیدوارانه به مکتب سراسر امیدت وارد می شوم.
من درجستن ره آمده ام دستم را رها مکن.(الهی لا تکلنی… ابدا).
می دانم یافتن نوردراین ظلمات گسترده کاری بس دشواراست ولی نه محال.
دلم روشن است آخردرخشندگی روزنه نور در تاریکی جلا دهنده دیده است.
شاید کورچشم های من درک کنند این تلالو نور را.
می دانم برای وصال به معشوق باید در مکتب عشق پروازآموخت.
امروزپادرعرصه سراسر عشق گذاشته ام. حداقل دلم قرص است جیره خوارمولایم هستم.
نمی دانم آقا به بهانه کدامین دعای خیر مرادعوت کرده است. ولی می دانم دعوت شده ام.
حال چه اندازه سبک بال باشم وآماده پرواز نمی دانم.
ولی یک چیز راخوب می دانم این جا محل خود سازی است.
اگر می خواهی ماندگار باشی در لیست منتخبان منتقم باید خانه تکانی کنی.
دلت را می گویم! بایدکینه ها دورشوند، حسادت ها پاک شوند، خانه بس تاریک است، باید روشنش کردبه نورایمان، بوی دوستی پاشید، عشق کاشت جای تمام نفرت….
ودرآن آخرراه ندایی می آید تو بیا من به کنارت هستم. گوش کن می شنوی!
واما طلبگی…
طلبگی عشق است،شوق است به سوی پرواز
فقط کلاسش درس نیست.،هرنفس ولحظه هایش درس است
طلبگی یعنی درمکتب عشق، به دنبال معشوق گشتن
طلبگی یعنی دعوت، صاحب مکتب صدایت کرده است.
لحظه ای درنگ، ازدوردست ها، نه همین نزدیکی، صدایی به گوش می رسد.
هل من ناصرینصرنی، آه دین خدا یاور می خواهد.
یارکشی تمام شده است، توانتخاب شده ای.
منتخب منتقم آل محمد، آه چه واژه عظیمی.
راستی اینجا هوا هوای عشق است، مبادا نفس هایت بوی عشق ندهد.
حال تو،زیرلب آهسته بگو،ثبت لی قدم صدق عندک…
ماراهمین بس، که جیره خوار سفره ات باشیم.
وادی عشق است، نترسیم ونلرزیم. رمزمان یا مهدی است.
ودعامان این است، اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی.
آخرین نظرات