باردیگر ایران لرزید کرمانشاه لرزید، تازه خاطره غم انگیز بم کمی نه همش فراموش شده بود. اما انگار زمین تشنه آوار بود، وچه بی رحمانه لرزه ای برپاکرد، دل ما هم لرزید،خانه ها ویران شد، کودکی زیر آوار داد می زد مادرم کو کجاییم ماها، کوچه پایین تر دخترک دنبال عروسک هایش، مادری ناله ای زد کودکم شیرش ناتمام ماند، پدری حجله دامادی به پا کرده بود، پسرش مرده بود، دستش روی سرش مانده بود، همه شهر سراسرغوغاست، لرزه ها پی در پی، انگار قیامت برپاست.
امادست من وتو باید بود تا مرمت بشود خانه دل های او. همتی می باید قطره ای خون، تشتکی آب، یک ظرف غذا، یک پتو، ونهایت گویم چشمش سوی من وتوست اکنون. یادت باشد این جا آزمون است نمره ات بیست باید شود. وخدا اون بالاست مافقط ممتحنیم…
آخرین نظرات